کد مطلب:88612 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:511

آراستگی در عین تهیدستی











(و تجملا فی فاقه)[1].

ترجمه: و (می بینی برای هر یك از پرهیزگاران) جمالی در حالت فقر و تنگدستی.

شرح: تجمل از باب تفعل یعنی به سختی خود را زیبا و جمیل جلوه دادن، متقین در حالت فقر خود را غنی و بی نیاز نشان می دهند. آنها گرچه فقیرند، ولی اظهار غناء و بی نیازی می كنند، آنها فقر خود را از مردم پنهان می كنند، آنها عفت خود را از دست نداده و دست نیاز به سوی كسی دراز نمی كنند، و از دیگری سوال و درخواست نمی نمایند.

خداوند متعال اصحاب «صفه» را به این خصلت مدح كرده است: «یحسبهم الجاهل اغنیاء من التعفف تعرفهم بسیماهم لا یسئلون الناس الحانا» از فرط عفاف چنان احوالشان بر مردم مشتبه شود كه هر كس از حال آنها آگاه نباشد آنها را غنی و بی نیاز می پندارد، اما آنها را از سیمایشان می شناسی، هرگز با اصرار چیزی از مردم

[صفحه 186]

نمی خواهند.[2].

از امام باقر (ع) روایت شده كه این آیه در مورد اصحاب صفه است، اینها چهار صد نفر از مسلمانان مكه و اطراف مدینه بودند كه نه خانه در مدینه داشتند، و نه خویشاوندی كه به منزل آنها بروند، از این جهت در مسجد پیامبر مسكن گزیده، و آمادگی كامل خود را برای شركت در میدانهای جنگ و جهاد اعلام داشته بودند، ولی چون اقامت آنها در مسجد با شوون مسجد سازگار نبود، دستور داده شد به صفه (سكوی بزرگ و وسیع) كه در بیرون مسجد قرار داشت منتقل شوند. آیه ی فوق نازل شده و به مسلمین دستور داد به آنها كمك كنند و چنین كردند، آنها اوقات خود را مشغول تعلم و عبادت بودند، هر كس آنها را می دید به خاطر عفت نفس و خویشتنداری از سوال، آنها را غنی می پنداشت آنها این كار را برای رسیدن به رضوان الهی و ثواب فراوان الهی می كردند.[3].

مرحوم خوئی در شرح خود گوید عدم درخواست با اصرار آنها كه خداوند در آیه گوید، از باب سالبه به انتفاء موضوع است یعنی اصلا سوال و درخواستی نمی كنند و عفت باطنی آنها و حریت آنها اجازه ی مطلق سوال چه با اصرار و چه بی اصرار نمی داده، چنانكه می گوئید مثل او را ندیدیم، و مرادتان این است كه اصلا مثل و شبیهی ندارد تا دیده باشم، این سالبه به انتفاء موضوع است، یعنی موضوعی كه شبیه سوال و درخواست باشد اصلا در كار نبوده است.

البته احتمال[4] دیگری هم داده شده كه مراد این است كه اگر مضطر شوند، محترمانه مشكل خود را بدون اصرار به اطلاع برادر دینی خود می رسانند، و هرگز با اصرار فراوان به این و آن از شخصیت و عفت نفس خود نمی كاهند.

[صفحه 187]

در حدیثی در مجمع البیان آمده است كه «ان الله یحب ان یری اثر نعمته علی عبده و یكره البوس و التباوس و یحب الحلیم المتعفف من عباده و یبغض البذی السائل الملحف»، خداوند دوست دارد اثر نعمت خود را بر بنده اش ببیند و كراهت دارد سختی و فقر را و دوست دارد صبور عفیف از بندگانش را، و انسان پست سوال كننده و مصر را دشمن دارد.[5].

شخص پرهیزكار با سختی فقر را تحمل می كند، و از آن نمی هراسد، زیرا (ان من شی ء الا عندنا خزائنه) می داند منبع هر چیز در نزد خداست. اصل فقر در اسلام منفور است، فقر را سواد و سیاهی صورت در دو دنیا می داند (الفقر سواد الوجه فی الدارین) ولی گاهی فقر به انسان تحمیل می شود، جنگ تحمیلی، زلزله، خشكسالی، قحطی، سیل و عوامل طبیعی گاهی موجب فقر و از بین رفتن سرمایه ها می شود، عده ای فقیر و تنگدست و آواره به جای می گذارد، یا شخصی بالخصوص ورشكست می شود، تلاش كرده فقیر نباشد ولی شد، اینجا جای كفران نیست، جای تجری و عصیان نیست، چرا با فقر خود را نابود كنیم؟ ممالكی بودند كه در جنگ جهانی ویران شدند ولی با همت نیروهای خود بلند شده و از دیگران سبقت گرفتند.

متذكر می شویم كه فقر و فقیر مطلوب اسلام نیست، كسی نگوید باید حتما فقیر داشته باشیم و گرنه بعضی احكام اسلام مثل خمس و زكات و صدقه از بین می رود، زیرا جواب می دهیم كه اسلام نگفته باید موضوعات را حفظ كرده بلكه فرموده احكام را حفظ كنید، اصل استحباب صدقه و وجوب خمس و زكات و دیگر انفاقات را باید حفظ كرد، چون حكم اسلام است، ولی لازم نیست فقیر درست كنیم، چنانكه وقتی می فرماید گوشت خوك حرام است نه اینكه حتما خوك پرورش دهید، تا این موضوع باشد ولی استفاده نكنید، اصل حرمت را رعایت كنید كه اگر

[صفحه 188]

خوكی بود، از گوشت آن نخورید، و همچنین است دیگر مسائل اسلام.

در روایات است كه (عفاف زینت فقر و تنگدستی است[6]، (كسی كه اظهار فقر كند، قدر و ارزش خود را و شخصیت خود را ذلیل كرده است)،[7] (مخفی كردن فقر و امراض از جوانمردی است)،[8] (خداوند فقر را امانت در نزد خلقش قرار داده، پس كسی كه آن را پنهان كند خدا اجر روزه دار نماز گزار به او عنایت كند)[9] و (خداوند دوست دارد مومن را وقتی كه فقیر و خویشتندار باشد).[10].

در اینجا به حالاتی از علماء اشاره كنم كه چگونه با زهد فقیرانه زیستند و تحمل كردند، و وجهه ی خود را از دست ندادند 1- آقا سید حسن قوچانی نجفی كه یكی از شاگردان عالم بزرگوار آقا سید محمد باقر درچه ای (استاد مرحوم آیه الله العظمی بروجردی) و شاهد وضع زندگی او از نزدیك بوده است، درباره ی این مرد بزرگ می نویسد:

«بسیار زحمت می كشید و شب و روز مشغول مطالعه و تفكر علمی بود، در مدرسه نیم آور ساكن بود و در شهر منزل نداشت و زن و بچه اش در درچه پیاز (محل تولدش) بودند. پنجشنبه و جمعه را به روستای درچه پیاز می رفت و عصر جمعه نان و ماست یك هفته را به مدرسه می آورد و تا آخر هفته در مدرسه مانند سایر طلبه ها می گذراند، سید محمد باقر شب زنده دار و شوخ طبع بود و فقیرانه به سر می برد.»[11].

[صفحه 189]

مرحوم همائی درباره ی استاد خود آخوند ملا عبدالكریم گزی می گوید:

«وی به راستی شیخ بهائی عصر خود بود، و مرجعیت تامه قضا و فتوا داشت، و در عین این كه سی چهل سال تمام امور قضائی اصفهان و توابعش در دست او بود، شبی كه درگذشت، خانواده او نفت چراغ و نان شب نداشتند، و مرحوم فشاركی از محل وجوهات حواله داد، تا برای خانواده ی او شام شب و لوازم معیشت تهیه كردند، و من خود یكی از حاضران آن واقعه و مباشر آن خدمت بوده ام.»[12].

3- صنیع الدوله وضع خانه و بیرونی و اندرونی و سادگی زندگی فیلسوف عالیقدر مرحوم ملا هادی سبزواری را با شرح و تفصیل آورده، و می گوید: «بیرونی آن مرحوم فضائی دارد به مساحت 6 ضربدر 6 ذرع و اتاقی است در طرف مشرق آن، كه از خشت و گل بنا شده، و سقف آن از تیر و هیزم ناتراشیده است و دیوارها حتی از اندود كاهگل هم عاری است و هنگامی كه ناصرالدین شاه به خراسان می رفت در تاریخ اول ماه صفر 1284 ه. ق در همان اتاق به زیارت «حاج ملا هادی» نائل شد و ایشان هم همان جا از او پذیرائی كرد.» (وصف این دیدار در سفرنامه ی خراسان آمده است). صنیع الدوله چنین ادامه می دهد: «... چند درخت توت كهن در باغچه ی حیاط آن هست و تمام حجرات از خشت و گل است منتها كاهگل دارد.

و نهار ایشان غالبا یك پول نان بود كه بیشتر از یك سیر از آن نمی خوردند، و یك كاسه دوغ آسمان گون. و در اواخر عمر به واسطه ی كبر سن و نداشتن دندان، شامشان یك بشقاب چلو با خورش بی گوشت و روغن بود و به آب گوشت و اسفناج قناعت می كردند.

ایشان كتابخانه ی مفصل نداشتند، كتابخانه ی ایشان عبارت بود از چند جلد معدود و اندك (با این كه محققی بزرگ بود).[13].

[صفحه 190]

در حالات حاج ملا هادی سبزواری نوشته اند: ناصرالدین شاه كه بعضی از آثار وی را خوانده بود، می خواست او را ببیند و هنگامی كه از تهران به مشهد می رفت در سبزوار توقف نمود، و عازم خانه حاج ملا هادی سبزواری گردید، و به ملتزمین سپرد كه ورود او را به حاج ملا هادی اطلاع ندهند، و تنها، راه خانه دانشمند را پیش گرفت و ملتزمین از عقب ناصرالدین شاه می آمدند. وقتی ناصر الدین شاه وارد خانه حاج ملا هادی شد، هنگام ظهر بود و صاحب خانه بر سر سفره نشسته می خواست غذا بخورد.

پادشاه قاجار مشاهده كرد كه غذای آن دانشمند یك گرده نان است و لقمه های نان را در یك ظرف كوچك كه مایعی در آن می باشد فرو می كند و در دهان می گذارد و ناصر الدین شاه فهمید كه در آن ظرف سركه است. كنار سفره بر زمین نشست، و از حال صاحب خانه پرسید و در ضمن نظری به اطراف انداخت، و مشاهده كرد كه در آن اتاق جز یك قطعه نمد كه بر زمین گسترده شده و سفره را روی آن قرار داده اند، چیزی دیده نمی شود، گفت: آقا من تصور می كردم كه زندگی شما خوب است و اینك می بینم كه بر نمد می نشینید و نان و سركه می خورید!

بعد از قدری صحبت ناصر الدین شاه فهمید كه فرش دو اتاق دیگر كه در آن خانه است نیز از نمد می باشد و از حاجی پرسید، چرا به آن زندگی محقر ساخته است، او گفت این سه قطعه نمد را هم كه كف اتاق انداخته ام باید در این جهان بگذارم و بروم و این نمدها در دنیا می ماند و من رفتنی خواهم بود!

ناصرالدین شاه گفت: در این سن كه شما دارید، نباید غذای شما نان و سركه باشد، و حاج ملا هادی سبزواری گفت: كسانی هستند كه مستحق می باشند و من به آنها كمك می كنم و به همین جهت به خود من بیش از نان و سركه نمی رسد.

غذای آن عالم نان و سركه بود یا نان و نمك و در فصل بهار كه در سبزوار سبزی فراوان می باشد، چند شاخه سبزی هم به غذای خود می افزود.

[صفحه 191]

(این چنین است) یك عالم شیعه و با ورع كه در سراسر عمر درآمد خود را به مستحقین می داد و خود به نان و سركه و یا نان و نمك می ساخت...[14].

آری با این فقر، چنان عظمت و جمالی دارد كه باید شاهان عالم بر خاك درگهش زانوی ادب سایند و به دست بوسی او افتخار كنند!

4- حاج شیخ محمد تقی بافقی این مرد بزرگ در مدت عمرش- هفتاد و دو سال- جز لباس كرباس و قدك اصفهان و یزد لباس دیگری نپوشید، حتی عمامه اش هم كرباس بود هرگز ظروف چینی و بلور خارج استعمال نكرد و در منزلش ظرفی جز از جنس مس و سفالین پیدا نمی شد، و از آن دسته از مواد غذائی كه از خارج وارد می شد استفاده نكرد.[15].

اینها نمونه ای از احوالات زاهدان دارای عفت نفس بود كه حاضر نشدند دست نیاز پیش كسی دراز كنند، و حالات دیگرانی چون شیخ انصاری، حاج شیخ عباس قمی، وحید بهبهانی، محقق اعرجی، ملاصدرا بلاغی، شاهدی دیگر بر وجود پرهیزگارانی بزرگ است.

سخن سرای شیرین زبان، الهی قمشه ای، در ذیل این فراز (و تجملا فی فاقه) گوید:


بگاه احتیاج آن سر فرازان
به خود گیرند ناز بی نیازان


به روز فقر تن را در تجمل
نگه دارند و جان را از تذلل


كه بر حاجاتشان آگه نگردند
نداند كس كه آنان مستمندند


كه عاشق گر بسوزد یا بسازد
نخواهد غیر معشوقش نوازد

[صفحه 192]

نیاز آور به كوی بی نیازی
نشین بر راه شاه دل نوازی


مگو با ما سر یاری ندارد
نكو شو تا حق نیكی گذارد


تو گر با اوئی او با تست بنیوش
مكن یك لحظه ایزد را فراموش

[صفحه 193]


صفحه 186، 187، 188، 189، 190، 191، 192، 193.








    1. در بعضی نسخ، مثل نسخه ی، ابن میثم «تحملا فی فاقه» است، (در فقر و تنگدستی تحمل و طاقت دارند).
    2. سوره ی بقره، آیه ی 273.
    3. تفسیر نمونه، جلد 2، ذیل همین آیه و شرح خوئی ذیل همین فراز.
    4. تفسیرنمونه، ذیل همین آیه.
    5. شرح خوئی، ذیل همین فراز.
    6. قال علی (ع): العفاف زینه الفقر (بحار، جلد 72، صفحه 53- نهج البلاغه، حكمت 68، ص 340).
    7. من اظهر فقره اذل قدره (غررالحكم).
    8. اخفاء الفاقه و الامراض من المروه (غررالحكم).
    9. ان الله جعل الفقر امانه عند خلقه فمن ستره اعطاه الله مثل اجر الصائم القائم... (كافی، جلد 2، صفحه 260، جزء 3، از رسول الله و صفحه 241، خبر 8، از علی (ع).
    10. ان الله یحب المومن اذا كان فقیرا متعففا (كنزالعمال خبر 16649 از رسول الله) (این اخبار را نیز صاحب میزان الحكمه در جلد 7، صفحه 519 آورده است).
    11. سیاحت شرق، صفحه4- 163.
    12. همائی نامه، صفحه 19.
    13. اسرارالحكم، صفحه16- 17 و 20 مقدمه و نیز بنگرید به «تاریخ حكماء و عرفاء متاخر بر صدر المتالهین»، صفحه 111.
    14. ملاصدرا...، صفحه 244- 243.
    15. «مجاهد شهید حاج شیخ محمد تقی بافقی»، صفحه 154. (این احوالات كه ذكر شد و بسیاری دیگر از زهد و خویشتنداری آنها را می توانید در كتاب سیمای فرزانگان، جلد 3 بخش شانزدهم (ساده زیستی)، صفحه 438 به بعد مطالعه كنید).